l__o__v__e
_______
پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که تو ی سیدی فروشی کار میکرد اما به دخترک درباره عشقش هیچی نمیگفت هر روز به اون فروشگاه میرفت و یه سیدی میخرید فقط به خاطر صحبت کردن با او بعد از یک ماه پسرک مرد وقتی دختر ک به خانه او رفت وازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که اون مرده واون رو به اتاق پسر برد دخترک دید که تمام سیدی ها باز نشده دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد میدونید چرا گریه کرد؟چون دختر تموم نامه های عاشقونه اش را توی اون سیدی ها میگزاشت و به پسر میداد
Power By:
LoxBlog.Com |