l__o__v__e

_______

دختری عاشق پسری بود پسر حتی به او نگاهم نمیکرد چراکه دختر چادری بود پسر هر روز دخترای زیبارو سوار ماشین میکرد و به تفریح و گردش میبرد او ماشین گرانبهایی داشت ودختران زیبایی اطراف او بودند دختر عاشق هر روز اشک میریخت وپسر را از دور نظاره میکرد روزی استاد پای تختهنوشت عشق چیست ؟ پسر نوشت پول ودختر اسم پسر مورد علاقه اش را نوشت همه خندیدن پسر از دسته همه اعصبانی شد و اقدام به تلافی نمود زیبا ترین پسر های دانشگاه را پیش دختر فرستاد ولی هیچ فایده ای نداشت هر کاری کرد نتیجه ای نداشت پسر هر روز به فکر بود و با دختری به گردش نمیرفت روزی دختر تنها در دانشگاه قدم میزد پسر صدایش زد دل دختر لرزید وبه سمت عشقش نگاه کرد پسر گفت میخواهم عشق دروغت را نشانم بدهی دختر با قدم های صداقت جلو رفت همان لحظه چادرش را از سرش در اورد وقتی نزدیک پسر شد پسر گفت لازم نیست چادرت را در بیاری تا به حال چشمهایی به این معصومی ندیده بودم همان لحظه دخترک اشک ریخت پسر با همان لحن محکم گفت چادرت را سرت کن نمیخواهم کسی زیبا ترینم را ببیند

نوشته شده در سه شنبهبرچسب:,ساعت 1 توسط BOOOGHZ| |

 یه دختر پسری با هم دوست بودن یه روز پسر به دختر میگه بیا خونمون دختر قبول میکنه و به مامانش میگه میرم استخر و میره خونه پسر. پسر بعد از انجام دادن کاراش با دختر به اون میگه اگه به مامانت گفتی میری استخر باید بری حموم دختر قبول میکنه میره حموم و پسر در رو روی دختر قفل میکنه و زنگ میزنه به دوستاش تا بیان وقتی دوستاش میان یکی یکی میرن داخل و کاراشونا با دختر انجام میدن نفر اخر که میره یه ساعت طول میکشه دوستاش درو باز میکنن و میرن داخل میبینن هم دختر هم پسر خودشون رو کشتن و پسر با خون روی اینه نوشته بود بی ناموسا خواهرم بود!!!

نوشته شده در شنبهبرچسب:,ساعت 13 توسط BOOOGHZ| |

گفتم میری گفت اره گفتم منم بیام گفت جایی که من میرم جای دو نفره نه سه نفر گفتم بر میگردی فقط خندید اشک توی چشام حلقه زد سرمو انداختم پایین دستشو زیر چونم گزاشت وسرمو بالا اورد گفت میری گفتم اره گفت منم بیام گفتم جایی که من میرم جای یه نفره نه دو نفر گفت بر میگردی گفتم جایی  که من میرم راه برگشت نداره من رفتم اونم رفت ولی اون مدت هاست که برگشته وبا اشک چشماش خاک مزارمو شستو شو میده

نوشته شده در چهار شنبهبرچسب:,ساعت 23 توسط BOOOGHZ| |

به حرمت ان شاخه گل که لای دفتر خاطراتم خشک شد به حرمت قدم هایی که در ان کوچه همیشگی باهم زدیم به حرمت بوسه هایمان ... نه حتی تو به التماس هایم هم اعتنا نکردی قصه به پایان رسیدو من همچنان در خیال چشمان سیاه تو که ساده فریبم داد قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم

نوشته شده در چهار شنبهبرچسب:,ساعت 12 توسط BOOOGHZ| |

یادت هست اون روزای بهاری را شاخه ای گل سرخ هدیه برایت اوردم گفتم میخواهم ان را در گوشه ای از قلبت بکارم خواستی بگیریش اما بیاد داری چه شد همان وقت بادی امد و تمام گلبرگ های ان گل نازنین را با خود به اطراف برد ومن نگران از پرپر شدن گل عشقم به دنبال تکتک گلبرگ ها به این سو و ان سو شتافتم ودیدی چه شد وقتی همه رو یافتم به سوی تو امدم ولی هرگـــــزتورا نیافتم

نوشته شده در چهار شنبهبرچسب:,ساعت 11 توسط BOOOGHZ| |

ببخشید که تو گریه هام دورنگی و ریا نبود اگه که دستام مثل تو با کسی اشنا نبود ببخش اگه یادم نمیره اون روزای پاییزی رو ببخش اگه تو قصمون دورنگ ونامرد نبودم ببخش اگه عاشقت بودم خسته و دلسر نبودم ببخش اگه مثل تو نشد خیانتو یاد بگیرم اگه که گفتم به چشام بزار واسه تو بمیرم

نوشته شده در چهار شنبهبرچسب:,ساعت 11 توسط BOOOGHZ| |

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که تو ی سیدی فروشی کار میکرد اما به دخترک درباره عشقش هیچی نمیگفت هر روز به اون فروشگاه میرفت و یه سیدی میخرید فقط به خاطر صحبت کردن با او بعد از یک ماه پسرک مرد وقتی دختر ک به خانه او رفت وازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که اون مرده واون رو به اتاق پسر برد دخترک دید که تمام سیدی ها باز نشده دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد میدونید چرا گریه کرد؟چون دختر تموم نامه های عاشقونه اش را توی اون سیدی ها میگزاشت و به پسر میداد

نوشته شده در چهار شنبهبرچسب:,ساعت 11 توسط BOOOGHZ| |

یه روز یه دختر کور بود که پسری رو دوست داشت پسره هم اونو خیلی دوست داشت بعد دختره میگه اگه بینا بودم اونوقت میفهمیدی که چقدر دوستتدارم بعد ها یکی پیدا میشه چشاشو میده به دختره دختره بعد که بینا میشه میبینه دوس پسرش کوره تر کش میکنه ولی پسره بهش میگه برو ولی مواظب چشام باش

 

نوشته شده در سه شنبهبرچسب:,ساعت 19 توسط BOOOGHZ| |

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میکنه بدون براش مهمی اگه یکی رو دیدی وقتی داری می افتی بر میگرده با عجله میاد بدون براش عزیزی اگه یکی رو دیدی وقتی داری میخندی برمیگرده نگات میکنه بدون براش قشنگی اگه یکی و دیدی وقتی داری گریه میکنی باهات اشک میریزه بدون دوستتداره اگه یکی رو دیدی وقتی داری با یکی حرف میزنی تر کت میکنه بدون عاشقته

نوشته شده در سه شنبهبرچسب:,ساعت 18 توسط BOOOGHZ| |

در کشور ماشاهی بودبرای سرگرمی خود مسابقه ای ساخت دونفربرسنگ ترازو هرکه سبک تربودرومیکشت از بخت منو یارم روبه هم افتادیم دوروز غذا نخوردم ودر روز مسابقه خود را سبک نگرفتم غافل از اینکه یارم به پاهای خود وزنه بسته  بسته بود

نوشته شده در سه شنبهبرچسب:,ساعت 18 توسط BOOOGHZ| |

کدام رو انتخواب میکنی ؟کسی که دوستتداره ؟یا کسی که دوسش داری؟ اما از کسی که دوسش داری ساده دست نکش شاید دیگه هیچ کسو مثل اون دوست نداشته باشی واز کسی ام که دوستتداره بی تفاوت عبور نکن شاید هیچ وقت دیگه هیچکس مثل اون دوستت نداشته باشه

نوشته شده در سه شنبهبرچسب:,ساعت 18 توسط BOOOGHZ| |


Power By: LoxBlog.Com